هوم مووی

در این برنامه اعضا در اولین مقصد خود به هوکایدو ژاپن سفر، مکانی تماما برفی سفر میکنند. در طول سفر آنها بازی و ماموریت های مختلفی انجام می دهند و درباره موضوع های تازه و جذاب صحبت می کنند…

هان دو جین افسر پلیس در ایستگاه پلیس رودخانه هان است. او آدمی بداخلاق و در عین حال با انصاف است. همکار او لی چون سوک، شخصیتی کاملاً متضاد با هان دو جین دارد. دو نا هی و کیم جی سو نیز در ایستگاه پلیس کار می کنند. افسران آنجا برای محافظت از شهروندانی که برای لذت بردن از رودخانه هان و مناطق اطراف آن می آیند و جنایاتی که در آنجا اتفاق می افتد، کار می کنند…

در فصل جدید برنامه افراد جدیدی که تا حالا یکدیگر را ملاقات نکرده اند باید در خانه سیگنال با هم زندگی کنند. افراد حق ندارند مستقیم به کسی بگویند او را دوست دارند! آنها باید احساساتشان را از طریق پیامک منتقل کنند. که آن هم به صورت ناشناس ارسال می شود! گیرندگان پیامک باید حدس بزنند چه کسی دارد به آنها ابراز علاقه می کند…

در این برنامه هاها و بیول به همراه سه فرزندشان (دریم، سول و سونگ) با اتوبوس به یک سفر در سراسر کشور می روند…

خلاصه داستان: در دهکده ای مرموز جایی که روح افراد گمشده برای مدتی در آن حضور دارند، کیم ووک به همراه چند نفر دیگر سعی دارند جسد افراد گمشده را پیدا کنند و حقیقت مرگ آنها را دریابند…

اون می وقتی یک دانش آموز دبیرستانی بوده مادر میشه و دخترش جین هی را به تنهایی بزرگ می کند. او که اکنون در دهه چهل سالگی هست، با دختر 29سالش زندگی می کند. اون می یک فیزیوتراپ و جین هی به عنوان یک افسر پلیس مشغول به کار است. این دو همیشه با هم سر و کله می زنند اما رابطه خانوادگی عمیقی دارند…

فصل دوم سریال، داستان اعضای تیم دستگیری فراریان (دی پی) را ادامه می دهد، در حالی که با واقعیت تغییر ناپذیر و بی عدالتی حاکم بر ارتش روبرو می شوند…

جانگ هو وو به دلیل حافظه عالی و هوش سرشار در کار با اعداد به اولین کارمندی تبدیل می شود که بدون مدرک دانشگاهی در یک شرکت معتبر استخدام می شود. او شبکه ای از فساد و بی عدالتی سیستماتیک را کشف می کند که تنها با از بین بردن یکی از معتبرترین شرکت های حسابداری کره می توان جلوی آن را گرفت

خانواده‌ “گو وون” مالک و اداره کننده گروه کینگ هستند. او به ناچار وارد جنگ قدرت بر سر جانشینی می شود. “چون سا رانگ” که در هتل کینگ کار می کند با “گو وون” دیدار می کند…

سون وو هیول یک خون آشام نیمه انسانی است. او خیلی دوست دارد به یک انسان کامل تبدیل شود، اما تنها فرصت اینکار که هر صدسال پیش میاید را از دست می دهد. او با جون این هه که یک مهمون خونه رو اداره میکنه آشنا میشه…