هوم مووی

لو کی‌ وان یک فراری از کره شمالی است. او که برای به دست آوردن پناهندگی در بلژیک تلاش می کند، با زنی افسرده روبرو می شود که تمام امید خود را از دست داده است…

پارک یونگ یک نویسنده محبوب است که از زندگی مجری خود لذت می برد. در مقابل جو هیون جین، دانشجوی دانشگاه یونگ هو، ناشر شایسته و سردبیر است که از تنهایی بدش میاد…

جونگ یول و نارا تنها 30 روز قبل از اینکه از هم طلاق بگیرند، تصادف می کنند. وقتی در بیمارستان به هوش می آیند، هر دو حافظه خود را از دست داده اند و یکدیگر را به یاد نمی آورند…

چی هو به عنوان محقق در یک شیرینی پزی کار می کند. زندگی او بعد از ملاقات با ایل یونگ تغییر و اتفاقات شیرینی را تجربه می کند…

هیون جه تنها نوزده سالشه ولی یک بیماری لاعلاج داره و زمان زیادی برای زندگی کردن ندارد. او بیمارستان رو ترک میکنه و به مدرسه اش برمیگردد جایی که عاشق سو مین میشود…

وو جین (So Ji Sub) پس از مرگ همسرش سو اِ (Son Ye jin) از پسرش جی هو مراقبت می کند. همسرش پیش از مرگ یک قول غیر باور به وو جین می دهد که یک سال بعد در روز بارانی برگردد! یک سال بعد، به طرز خیلی عجیبی دوباره ظاهر می شود، اما او هیچ چیز را به یاد نمی آورد…

وو جین از تولد ۱۸ سالگی خود هر روز با یه بدن و چهره ی متفاوت از خواب بیدار میشه با این حال کسی که درون این بدن های متفاوت زندگی میکنه همه یه نفرن به نام کیم ووجین . پس از گذشت سال ها که ووجین با حقیقت زندگیش کنار اومده بود و مخفیانه زندگیش رو میگذروند، یه روز با فردی به نام یی سو (Han Hyo Joo) آشنا شد و از همون لحظه ی اول جذبش شد.این که آیا “یی سو” میتونه با راز ووجین کنار بیاد و اون رو به خاطر آدمی که درونش هست نه ظاهرش رو ، دوست داشته باشه یا نه؟…

یون دو برای یک عمل جراحی به امریکا می رود. در طول این مدت او از بورا میخواهد تا هر اطلاعاتی که میتواند از هیون جین، که به او علاقه دارد، جمع آوری کند. بورا تصمیم می گیرد ابتدا به بهترین دوست هیون جین، پونگ وون هو نزدیک شود…

هوانگ یو ره بازیگر محبوبی است که پس از مهاجرت به یک جزیره و ازدواج با فردی پولدار به نام جاناتان، اعلام بازنشستگی می کند؛ اما خیلی زود دلش برای دنیای بازیگری تنگ می شود و خود را یک زندانی در خانه ای پر زرق و برق می‌بیند. هوانگ یو ره می خواهد زندگی قبلی خود را بازگرداند و برای کمک به کیم بوم وو روی می آورد. آنها نقشه ای می کشند تا جاناتان را بکشند…

سونگ جین که در حال آماده شدن برای تست خوانندگی است به خانه جدیدی نقل مکان می کند. در آنجا با صداهای بلند و مزاحم همسایه خود که تنها یک دیوار از هم فاصله دارند روبرو می شود. روزها که می گذرد، آنها ناخواسته زندگی روزمره خود را با یکدیگر به اشتراک می گذراند…